استراتژی، برنامه ریزی استراتژیک، تفکر استراتژیک، مدیریت استراتژیک




استراتژی[1]

استراتژی یک واژه با معانی بسیاری است و همه آنها برای کسانی که مسئولیت تنظیم استراتژی برای شرکت ها، کسب و کارها و یا سازمان هایشان را دارند، مناسب و مفید هستند. بعضی از تعاریف استراتژی که توسط نویسندگان مختلف از سالهای 1962 تا 1996 ارائه شده است، به صورت خلاصه در زیر بررسی شده است

آلفرد دی. چاندلر جونیور، نویسنده استراتژی و ساختار (1962)، مطالعه کلاسیک روابط بین ساختار[2] سازمان و استراتژی آن، استراتژی را به عنوان "تعیین اهداف و اهداف پایه بلند مدت یک شرکت، و اتخاذ دوره عمل و تخصیص منابع برای انجام این اهداف " تعریف میکند. (همانطور که بعدا خواهیم دید، تخصیص منابع است که استفاده غیرنظامی از استراتژی را برای ریشه های نظامی اش مرتبط می سازد).

رابرت ن. آنتونی، نویسنده سیستم های برنامه ریزی و کنترل (1965)، یکی از کتاب هایی که  اساس برنامه ریزی استراتژیک را بر عهده داشت، تعریف خود از استراتژی را بیان نکرد. بجای آن(در عوض)، او یکی از آنها را در یک مقاله منتشر نشده توسط همکار هاروارد کنت رندر اندروس بیان کرد: "الگوی اهداف، قصد یا اهداف و سیاست ها و برنامه هایی برای دستیابی به این اهداف دائمی به طرق گوناگون، با این تعاریف  که چه چیزی کسب و کار شرکت است یا باید باشد و نوع شرکت چیست یا باید باشد". (در اینجا می توانیم بعضی از دیدگاه های غیرمنتظره از شرکت در آینده را بعنوان عامل در استراتژی ببینیم.)

کنت اندروز، پروفسور باسابقه هاروارد و مدرس بازرگانی هاروارد، اولین نسخه از مفهوم استراتژی شرکت را در سال 1971 منتشر کرد و آن را در سال 1980 به روز کرد. تعریف منتشر شده اش از استراتژی که آنرا را در سال 1980 ارائه کرد: "الگوی تصمیم گیری در یک شرکت که اهداف،مقاصد و آمال آن را تعیین و نشان می دهد، و ارائه سیاست ها و برنامه های عمده برای دستیابی به این اهداف . وبه دنبال آن  تعریف دامنه کسب و کار شرکت، نوع سازمان اقتصادی و انسانی آن است ، و ماهیت مشارکت اقتصادی و غیر اقتصادی که قصد دارد به سهامدارانش، کارکنان، مشتریان و جوامع. " بدهد (تعریف استراتژی اندروز نسبتا همه چیز را در بر گرفته است و شاید بهتر باشد به عنوان یک تفاوت در مفهوم نظامی "استراتژی بزرگ" مورد توجه قرار گیرد.)

از نظرجورج استینر، یکی از بنیانگذاران مدیریت مدیریت کالیفرنیا،و نویسنده کتاب "کتاب مقدس" سال 1979، برنامه ریزی استراتژیک: آنچه هر مدیر باید بداند،مشاهده کند بطوریکه توافق کمی در مورد اصطلاحات و تعاریف وجود داشت و بحث خود در مورد تعریف استراتژی به یک پیمایش طولانی محدود کرد.اما،او هیچ راهبردی را به روشنی تعریف نمی کند..

مایکل پورتر، یکی دیگر از اساتید دانشگاه هاروارد، با انتشار کتابش در سال 1980، استراتژی رقابتی، به خوبی شناخته شده است. پورتر، استراتژی رقابتی را "یک فرمول گسترده برای اینکه چطور یک کسب و کار در حال رقابت است، تعریف کرد. اهداف آن چه موتردی باید باشند،و چه سیاست هایی برای انجام آن اهداف مورد نیاز خواهد بود. "(در مقایسه با تعریف اندروز،پورتر بسیار باریک بین تر است، تمرکز آن عمدتا بر روی  رقابت است.)

همچنین در سال 1980 ، استراتژی مدیریت برتر توسط بنجامین ب منتشر شد.تریجیو(با شهرت تریجیو-کپنر)، و جان وو. زیمرمن، یک همکار طولانی با مدت تریجیو داشت. آنها استراتژی را بعنوان "چارچوبی راهنمای انتخابشان که ماهیت و جهت یک سازمان را تعیین می کند" تعریف کردند. (این تعریف کاملا مختصر است اما همچنان شامل "طبیعت" و "جهت" است)

در سال 1994،هنری مینتزبرگ، یک استاد مدیریت دانشکده در دانشگاه مک گیل،کل برنامه ریزی استراتژیک را برای انجام وظیفه در کتاب خود،به عنوان "ظهور و سقوط برنامه ریزی استراتژیک" در نظر گرفت. در واقع، استراتژی انتشار یافته مینتزبرگ چندین معنی دارد، که همگی آنها مفید بودند. وی اظهار داشت که استراتژی یک طرح، یک الگو، یک موقعیت، یک چشم انداز و،او بصورت پاورقی اظهار داشت که آن همچنین می تواند یک شگرد، یک مانور در نظر گرفته شده برای فریب دادن یک رقیب باشد.

اخیرا در برنامه ریزی استراتژیک[3] سازمان های دولتی و غیرانتفاعی،که در سال 1996 توسط جان بریزون، استاد برنامه ریزی و سیاست عمومی در دانشگاه مینه سوتا منتشر شده است،پیدا شده است. بریسون استراتژی را بعنوان "الگوی اهداف، سیاست ها، برنامه ها، اقدامات، تصمیم گیری ها،یا تخصیص منابع[4] که مشخص کننده آنچه سازمان است، چه کاری انجام می دهد، و چرا آن را انجام می دهد. " تعریف میکند.

در ارتش، استراتژی برای نبرد به طرح کلی حمله و یا تخریب اشاره دارد. به طور معمول، این شامل تدارکاتی است که قبل از اعمال دشمن انجام شده و در نظر گرفته شده است که این دشمن را نابود سازد. در این زمینه، استراتژی مربوط به استقرار منابع است. در شرایط غیر نظامی، این به "تخصیص" منابع کمک می کند. تاکتیک اصطلاح همراه است و به اقدامات فرموله شده اشاره دارد و بعد از آنکه دشمن درگیر شد - "در گرمای نبرد" اعدام شد. پس از آن، تاکتیکها از منابع مستقر شده استفاده می کنند. در بخش غیر نظامی، این معادل عملیات در معنای وسیع این اصطلاح است. به طور کلی، انتظار می رود که مانورهای تاکتیکی در زمینه استراتژی رخ دهد تا از دستیابی به هدف قضایی مطمئن  باشد. با این حال، استراتژی می تواند ناکام بماند و، هنگامی که اینگونه شود ، تاکتیک ها بر عمل چیره میشوند. وقفه به استراتژی تبدیل می شود.واقعیت اینست که، چه در میدان جنگ و چه در کسب و کار،استراتژی تحقق یافته همیشه یک بخش در نظر گرفته شده است(طرح از پیش تصور شده) و یک بخش برایند (سازگاری با شرایط مواجهه). در نتیجه، همیشه دو نسخه از یک استراتژی مشخص وجود دارد: (1) استراتژی مورد نظر یا نامزد (2) استراتژی تحقق یافته

اگرچه در تعاریف بالا، شباهت های زیادی وجود دارد، برخی تفاوت های مهم نیز وجود دارد. پس از آن، ما با چارچوب نامشخص، تعریف استراتژی را عمدتا پذیرفته میشود:فقط دیدگاه های مختلف و پیشنهادات ارائه شده توسط نویسندگان مختلف که برنامه های مختلف را ارائه می دهند..

در حال حاضر یک تعریف از استراتژی که من آنرا، زمانی که رئیس خدمات برنامه ریزی استراتژیک و مدیریت خدمات در تست های آموزشی بودم،پیشنهد میکنم:

استراتژی به یک برنامه کلی از اقدامات برای دستیابی به اهداف و مقاصد خود اشاره دارد.

یک استراتژی یا طرح کلی فعالیت ممکن است برای اهداف[5] و مقاصد گسترده و بلند مدت،برای اهداف و مقاصد واحد کسب و کار خاص، و یا برای یک واحد کاربردی، حتی به عنوان یک مرکز هزینه بسیار کوچک. چنین اهدافی ماهیت سازمان فرهنگ آن، نوع رهبری آن شرکت می خواهد آن را داشته باشد، بازارهایی که نمیخواهند وارد شوند، پایه ای که برروی آن رقابت می کنند، یا دیگر ویژگی هایشان ، کیفیت یا ویژگی سازمان را ممکن است نشان بدهد یا ممکن است نشان ندهد. همانطور که تعریف من بیان می کند،، نظر من این است که استراتژی (تاکتیک) مربوط به چگونگی دستیابی به یک هدف مشخص میباشد.بطور کلی، استراتژی و تاکتیک، شکاف[6] بین اهداف و ابزار(وسیله ها) را از بین می برد. منابع اختصاص یافته یا مستقر شده هستند و سپس در اجرای یک استراتژی مشخص به کار گرفته می شوند تا زمانیکه مشخص شود به هدف رسیده ایم. ایجاد اهداف برای دستیابی به تفکر استراتژیک واقعا و براستی صورت میگیرد،اما این مسئله جدای از تنظیم استراتژی است که آنها محقق میسازد..

پیش از ورود به اصطلاح "برنامه ریزی استراتژیک"،بهتر است هر یک از این واژه ها را جداگانه بررسی کنیم. بیایید ابتدا "استراتژیک" را توضیح دهیم.

 

 

استراتژیک[7]

بطور شگفت آوری، در این مورد توافق واقعی وجود دارد. اما باز هم تفاوت های ظریف مختلفی وجود دارد. بطور مشخص، استراتژیک "بمعنای انجام دادن با استراتژی میباشد". از آنجا که استراتژی می تواند و باید در سطوح مختلف سازمان وجود داشته باشد، به طور کلی برای شرکت قابل تصور و مناسب است که یک برنامه استراتژیک داشته باشند،همچنین برای یک واحد کسب و کار و برای یک واحد کاربردی. استراتژیک همچنین به معنای "اهمیت یا واردات بزرگ" ،و بنابراین برنامه های استراتژیک، در تمام سطوح، برای رسیدگی به مسائل بسیار مهم در نظر گرفته میشود. برای کسانی که با شرکت درگیر هستند، مسائل استراتژیک، ابتکارات و برنامه هایی هستند که بر کل سرمایه گذاری در راه های مهم تاثیر می گذارد. مسائل عمده و اصلی در بین این موارد، جهت و مقصد شرکت میباشند. اینکه کجا هدایت می شود و به چه چیزی باید تبدیل شود؟ همه موضوعات استراتژیک بلند مدت نمیباشند، هرچند بسیاری ازآنها اینگونه هستند. بحران کوتاه مدت می تواند از اهمیت استراتژیک برخوردار باشد و باید مطابق با آن عمل شود. این ملاحظات در تمام سطوح سازمان صدق میکند.باتوجه هداف ما، "استراتژیک" معنای "اهمیت زیادی" می دهد.

در مجموعه شرایطی که آزمایش خواهیم کرد، برنامه و برنامه ریزی ها وجود دارند.

برنامه و برنامه ریزی

در طرح های عملی، چه برای کسب و کار و چه برای میدان جنگ، همیشه دو جنبه اساسی وجود دارد:اهداف و ابزار. آنچه باید بدست آید و چگونگی دستیابی به آن.  اهداف مورد نظر ممکن است گسترده، گسترده، و در آینده دور باشند. یا ممکن است در نزدیکی، بسیارمتمرکز و به خوبی تعریف شده باشند. و نتایج نهایی معانی مختلف اهداف،کدام تداوم کمتری دارند. همین امر در مورد معانی انتخاب شده برای دسترسی اهداف یکسان، صدق میکند.ممکن است اینها را "برنامه ها"، "اقدامات"، "مراحل"، "ابتکارات" بنامیم یا ممکن است همه را با کلمه برنامه "منبع" بدهیم. همانطور که در مورد اهداف وجود دارد، در مورد ابزار(وسایل) نیز به همین گونه است و ممکن است خیلی وسیع یا خیلی جزئی و بلند مدت یا کوتاه مدت باشد.

نیازی به گفتن نیست، دامنه و مقیاس برنامه ها، تفکر و فعالیت های مدیریتی ما متفاوت است. حداقل سه سطح استراتژی و برنامه ریزی به طور گسترده پذیرفته شده است:

·         سطح سازمانی[8]

·         سطح واحد کسب و کار

·         سطح عملکردی

این ترکیب اهداف و ابزار که ما آنرا برنامه خواندیم، میتوان در هر سه سطح سازمان یافت. استراتژیک،هم میتواند در همه سه سطح وجود داشته باشد. در نتیجه، می تواند و باید تفکر استراتژیک[9]، برنامه ریزی، و مدیریت در هر سه سطح را پیدا کرد.

برنامه ریزی به روش های مختلف تعریف شده است. اعم از تفکر در مورد آینده برای مشخص کردن این پیشنهاد که چه کسی چه کاری انجام دهد. طبق اهداف ما، برنامه ریزی را به عنوان "فعالیت آماده سازی یک برنامه" تعریف می کنیم. ما یک طرح را به عنوان مجموعه ای از نتایج مورد نظر (هدف) همراه با  اقداماتی که از آن نتایج (ابزار) به دست می آید تعریف می کنیم. و بنابراین، برنامه، مشخص کردن اهداف مورد نظر و ابزارهایی که از طریق آنها به دست آمده است،میباشد.

برنامه ریزی می تواند رسمی یا غیر رسمی باشد و شامل تعداد زیادی مستندات بسیار زیاد یا خیلی کم باشد. پایه اطلاعات می تواند بزرگ و برگرفته شده از طیف گسترده ای از گزارش ها، مطالعات، پایگاه داده، و تجزیه و تحلیل باشد، یا می تواند به طور کامل بر روی دانش شخصی چند نفر یا حتی یک نفر باشد. برنامه ها و در نتیجه فعالیت های برنامه ریزی شده که آنها را تولید می کند، اغلب زمانبندی ها را ،و  به طور کلی، به صورت نقاط عطف و شاید برنامه های دقیق را مشخص میکند.منابع نیز، ممکن است بصورت پول، فضا، تجهیزات و یا مردم، در نظر گرفته شود. هیچ دستورالعمل اجباری پیشنهادی برای پیگیری وجود ندارد؛ مسئله انجام کارهایی است که برای وظایف در دست،مناسب است.

برنامه ریزی استراتژیک یک موضوع مختلف است:

برنامه ریزی استراتژیک[10]

برنامه ریزی استراتژیک مجموعه ای از فعالیت های تعریف شده و قابل تشخیص است. تکنیک هابا توجه به نویسنده خاص متفاوت است، اما مسائل اساسی از نظر همه نویسندگان یکسان میباشد. این موارد شامل:

·         ایجاد و دوره تایید رسالت سازمان و استراتژی شرکت های بزرگ آن( چه چیزی بعنوان "زمینه برای مدیریت" نامیده شده است)

·         تعیین فعالیت ها و اهداف مالی و غیر مالی و استراتژیک و یا در سطح سازمانی

·         توسعه برنامه های گسترده ای از اقدامات لازم برای دستیابی به این اهداف وفعالیت ها

·         تخصیص منابع بر اسا یک اختار سازگار با دستورالعمل های استراتژیک واهداف و مقاصدا، و مدیریت خطوط مختلف کسب و کار براساس  سرمایه گذاری "پورتفلیو"(نمونه کار)

·         توسعه ماموریت و استراتژی ای که بیان کننده و ارتباط برقرارکننده آن باشد، و همچنین توسعه برنامه های عملیاتی در سطوح پایین تر اکه از کسانی که در سطح سازمانی هستند، پشتیبانی می کنند.(یک روش بسیار خاص سیاست گذاری یا توسعه استراتژی  که بعنوان هوین کانری شناخته میشود،تکنیکی که توسط ژاپنی ها توسعه داده شد  پس از آن توسط برخی از کسب و کارهای آمریکایی، از جمله Hewlett Packard، بطور موفقیت آمیزی مورد استفاده قرار گرفت).

·         نظارت بر نتایج، اندازه گیری پیشرفت، و ایجاد چنین تنظیم هایی برای دستیابی به مفاد استراتژیک مشخص شده در اهداف و فعالیت های استراتژیک لازم میباشد.

·         ارزیابی مجدد مأموریت، استراتژی، اهداف و مقاصد استراتژیک و برنامه های در تمام سطوح و در صورت لزوم، بازنگری هر یک از آنها یا همه آنها.

تکنیک های درگیر در برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک به طور کلی دهنده شامل برخی تغییرات از موارد زیر میباشند:

·         بازنگری راهبردی[11] و یا حسابرسی در نظر گرفته شده بمنظور مشخص کردن عواملی مانند ماموریت، استراتژی، نیروهای پیش برنده، چشم انداز آینده از سرمایه گذاری،و مفهوم کسب و کار

·         تجزیه و تحلیل ذینفعان برای تعیین منافع و اولویت های سهامداران عمده شرکت (به عنوان مثال، هیئت امنا، کارکنان، تامین کنندگان، بستانکاران، مشتریان مصرف کنندگان)

·         ارزیابی تهدیدات و فرصت های خارجی و همچنین ضعف و قدرت های داخلی((شناخته شده به صورت SWOT یا TOWS)، منجر به شناسایی و اولویت بندی مسائل استراتژیک می شود.

·         به عنوان بخشی از ارزیابی بالا، و یا به عنوان یک آزمایش مجزا، شناسایی "هسته" و یا "شایستگی های متمایز"

·         همچنین به عنوان بخشی از ارزیابی بالا یا تمرینات جداگانه، بازی کردن از «سناریوها» و حتی «بازی های جنگی» یا شبیه سازی ها.

·         "اسکن" های وضعیتی و جاری و تجزیه و تحلیل بخش های کلیدی در محیط کسب و کار،از جمله صنایع، بازارها، مشتریان، رقبا، تنظیم کننده، فن آوری، جمعیت شناسی، و اقتصاد، برای نامگذاری  برخی بخش های برجسته تر محیط.

·         انواع گوناگون حسابرسی مالی و عملیاتی در نظر گرفته شده برای تعیین مناطقی که ممکن است پیشرفت،مزیت استراتژیک را به ارمغان بیاورد.

تفکر و مدیریت استراتژیک[12]

بدیهی است، مقدار زیادی از تفکر استراتژیک باید به توسعه یک طرح استراتژیک بپردازد و پس از توسعه آن، مقدار زیادی از مدیریت استراتژیک مورد نیاز است تا اهداف خود را به ثمر برساند.اما، همانطور که نویسندگانی اشاره کرده اند،، هدف در واقع فکر کردن و مدیریت کردن استراتژیک است، نه بصورت کورکورانه در برنامه ریزی استراتژیک به منظور برنامه ریزی استراتژیک درگیر شدن. با این حال، وقتی که مبانی تمایز بین تفکر استراتژیک، برنامه ریزی استراتژیک و مدیریت استراتژیک، مشخص میشود همه نویسندگان به طور محسوس کم حرف و محتاط هستند. بنابراین، ما این تمایز ها را به عنوان یک پیش بینی خوب در مقابل سردرگمی نوع برنامه ریزی استراتژیک با محتوای آن درنظر خواهیم گرفت.

مفاهیم تودرتو(زنجیروار)[13]

از سوی دیگر، من متوجه شده ام که در نظر گرفتن مفاهیم موردبحث در این مقاله را بعنوان مجموعه ای ازمفاهیم تودرتو(مرتبط به هم) اگر درنظر گرفته شود که در شکل 1 نشان داده شده است، سودمند است.

همانطور که در شکل 1 مشخص شده است، تفکر استراتژیک تمام مفاهیم دیگر را شامل میشود. مدیریت استراتژیک بعنوان تلاش برای تحقق ثمرات تفکر استراتژیک در نظر گرفته میشود. این امر از طریق تدوین استراتژی، برنامه ریزی استراتژیک، و توسعه استراتژی صورت میگیرد.(یعنی همه کارها را انجام میدهد)

 

نتیجه گیری[14]

استراتژی یک مفهوم مفید است، حتی در تمام تغییرات بسیارزیاد آن. برنامه ریزی استراتژیک یک ابزار مفید برای کمک به مدیریت شرکت است، به خصوص اگراستراتژی و برنامه های استراتژیک بتوانند به طور موفقیت آمیز در سراسر سازمان گسترش یابند. تفکر و مدیریت استراتژیک نیز ازجنبه های مهم مسئولیت های مدیران ارشد هستند. همه اینها بخشی از چیزی است که برای مدیریت شرکت بکار گرفته میشود. هیچ کدام از آنها کافی نیستند. چرا؟ زیرا حتی بدون هیچ دلیل دیگر، معمولا یک کتاب کسب و کار برای مدیریت کردن وجود دارد. برای اکثر شرکت های تاسیس شده، این امر میتواند براحتی تا 80 درصد از اقدامات را دربربگیرد. به عبارت دیگر، "مسائل استراتژیک" صرف نظر از اهمیت آنها، معمولا بیش از 20 درصد منابع سازمان را مصرف نمی کنند. (هرچند آنها اغلب 80 درصد وقت و توجه مدیران ارشد را صرف میکنند). به قول یک اره قدیمی، "چرخ استراتژی چربی اجرایی را دریافت میکند." همینگونه هم باید باشد. مدیران ارشد باید بر روی موضوعات استراتزیک تمرکز کنند، در مورد مسائل مهم که به طور کلی به کسب و کار مربوط می شود، از جمله جایی که آن هدایت میشود و چه چیزی خواهد شد یا باید تبدیل شود.

منابع

1.      Andrews, Kenneth (1980). The Concept of Corporate Strategy, 2nd Edi- tion.  Dow-Jones Irwin.

2.      Bryson, John M. (1995). Strategic Planning for Public and Nonprofit Or- ganizations.  Jossey-Bass.

3.      Chandler, Alfred Jr. (1962).  Strategy and Structure: Chapters in the His- tory of the American Industrial Enterprise. MIT.

4.      Mintzberg, Henry (1994). The Rise and Fall of Strategic Planning.  Basic Books.

5.      Porter, Michael (1986). Competitive Strategy.  Harvard Business School Press.

6.      Steiner, George (1979).  Strategic Planning.  Free Press.

7.      Tregoe, Benjamin and John Zimmerman (1980). Top Management Strategy. Simon and Schuster.

 

 

مقالات مرتبط

علاوه بر این مقاله، چندین مقاله مربوط به استراتژی در وب سایت من وجود دارد. فهرست پیوندها زیر است.

·         Sir Basil H. Liddell-Hart's Eight Maxims of Strategy  

·         Competitive Strategy & Industry Analysis: The Basics A LA Mi- chael Porter

·         The Goals Grid: A New Tool for Strategic Planning

·         A Strategic and Business Planning Bibliography

·         Strategic Decision Making

·         Strategy: Definitions and Meaning

·         Strategy Is Execution

·         Three Forms of Strategy: General, Corporate & Competitive   



[1] STRATEGY

[2] Structure

[3] Strategic Planning

[4] resource allocations

[5] goals

[6] gap

[7] STRATEGIC

[8] enterprise level

[9] strategic thinking

[10] STRATEGIC PLANNING

[11] strategic review

[12] STRATEGIC THINKING AND MANAGEMENT

[13] NESTED CONCEPTS

[14] CONCLUSIONS